خوب این اولیشه که مینویسم
تینا تو خودت بهتر میدونی که چی میگم
همش فکرم این بوده که بنویسم یا نه چون تو اینقدر زیبا مینویسی که آدم خجالت میکشه تو وبلاگت چیزی بنویسه شاید هم وبلاگمون اما من اینقدر که این خونه رو مال تو میدونم مال خودم نمیدونم حالا هم که میخوام بنویسم بازم گیج شدم
شاید وقتی دیگه بشینم حسابی دق دل خالی کنم بشینم و سیر تا پیاز برات بگم بشینم و بگم که یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد بوداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
خلاصه پدر عاشقی بسوزه که یا آدم دیونه میشه یا سرشار از هوش اما قرعه بخت ما تو این بود که دیونه بشیم اونم از نوع زنجیریش از نوشته هامم معلومه که چقدر دیونه هستم خلاصه حالا هم که میخوام واسه این وبلاگ یه مطلب بنویسم همش چرندیات دارم تایپ میکنم و از قرار فردا که میام به وبلاگ یه سر بزنم میبینم کلی یادداشت گذاشتن که بابا ببند در این دیونه خونه رو
حالا از خدا پنهون نیست از شما هم پنهون نباشه شاید رفتم خودمو به یه روان پزشک نشون دادم آخه میترسم کار دستم بده این روان پریشی حاد این حقیر فقیر یادم باشه هر چی که گفت عینا براتون نقل کنم تا شما نظر بدین ببندم یا نبندم
:همه اینا رو گفتم که بگم بابا پرد عشق بسوزه که شدم بخاطرش
تودرس
زندگی هم رفوزه پس تازه کارای عزیز مواظب باشین این شتر پر رو که مثل مرگ ممکنه جلو در هر خونه ای فرود بیاد جلو در خونه شما نیاد اصلا یه تابلو بزنیین جلو در خونتون که توقف هرگونه شتر عشقی تا اطلاع ثانوی در این مکان ممنوع میباشد و با متخلفین برابر قانون برخورد خواهد شد
حالا بقول عزت عشقی تو سریال خوش رکاب زت زیاد از ما گفتن بود حالا خود دانی میخوای بشنو میوای نشنو خودمونیم به ماهم گفتن ولی من که خیلی دوست داشتم شتره زودتر بیاد در خونمون ولی نمیدونم چرا با اینکه دوست میدارم ولی شما رو نهی میکنم شاید خیلی حریصم و همه عشقاس دنیا رو خودم میخوام خوب شاید ما که رفتیم خوش به حال اونایی که موندن به امید دیدار
راستی نظر بدین که بدونم چقدر غلط غولوط دارم نه نه نه تو زندگی که میدونم همش غلطه اینجا رو میگم این نوشته رو
