در اینجا چهار زندان است
به هرزندان دوچندان نقب. درهرنقب چندین حجره. درهرحجره چندین مرد در زنجیر
ازاین زنجیریان یک تن زنش رادر تب تاریک بهتانی به ضرب دشنه ای کشته است
در این مردان یکی در ظهر تابستان سوزان نان فرزندان خود را بر سر برزن به خون نان فروش سخت دندان گرد آغشته است
ازاینان چند کس درخلوت یک روزباران ریزبه راه رباخواری نشسته اند
کسانی در سکوت کوچه از دیوار کوتاهی به روی بام جسته اند
کسانی نیمه شب درگورهای تازه دندان طلای مردگان را می شکسته اند
من اما هیچ کس را در شبی تاریک و طوفانی نکشتم
من اما راه بر مرد ربا خواری نبستم
من اما در نیمه های شب ز بامی بر سر بامی نجسته ام
در این زنجیریان هستند مردانی که مردار زنان را دوست می دارند
در این زنجیریان هستند مردانی که در رویایشان هر شب زنی در وحشت مرگ از جگر بر می کشد فریاد
من اما در زنان چیزی نمی یابم گرآن همزاد را روزی نیابم ناگهان خاموش
من امادردل کوهساررویاهای خودجزانعکاس سردآهنگ صبوراین علفهای بیابانی که می رویند ومی پوسند ومی خشکند ومی ریزند با چیزی ندارم گوش
من را گر خود نبود این بند شاید بامدادی همچون یادی دور و لغزان می گذشتم از طراز خاک سرد پست
جرم اینست .جرم اینست
احمد شاملو