از این مرتع آهوانه بگریز
که آغل خوکان است آنچه فردوسش می نمایند
دل به چه خوش داشته ایی؟
که مرکب رهوارت ذر زیر است و کلاه آفتابگیرت بر سر؟
مگر ندانستی
که بی مرکب وکلاهت به آن تیره جاودان خواهند سپرد؟
مگر ندانستی؟
چون شترانت تشنه ماندن آموختند
وبه غدیری دیگر ده روز راهی در پیش نویدت دادند
چه غدیری ای دوست؟
که برای ما ند گان طریقی نیست تا غدیری باشد
اگر طاقی نیستی سا قی نیز نباش
اگر قفس نمی شکنی عبث آواز خوان چنین باغی نیز نباش
سر به بهانه یی در این گنداب فرو مکن
و به تعفن این مرداب خو مکن
دراعه ای زهد از دوش انداز
خویشتن به جوش انداز
از این مرتع آهوانه بگریز
که آنچه فردوسش می نمایند آغل خوکان است
نه منزلگاه نیکان
نادر ابراهیمی