سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پسر آدم آنچه بیش از خوراک روزانه‏ات کسب نمودى در آن گنجور جز خود بودى . [نهج البلاغه]

تابستان 1384 - شاید وقتی دیگر
خانه | ارتباط | مدیریت |بازدید امروز:1

علی :: 84/4/19:: 7:23 عصر

کودک نجوا کرد خدایا با من صحبت کن و یک چکاوک در چمنزار آواز خواند ولی کودک نشنید

پس کودک فریاد زد:خدایا با من صحبت کن !وآذرخش در آسمان غرید ولی کودک متوجه نشد

کودک فریاد زد:خدایا یک معجزه به من نشان بده و یک زندگی متولد شد ولی کودک نفهمید

کودک در نامیدی گریه کرد و گفت:خدایا مرا لمس کن و بگذار تو را بشناسم پس خدا نزد کودک آمد و او را لمس کرد ولی کودک بالهای پروانه را شکست و در حالی که خدا را درک نکرده بود از آنجا دور شد


موضوعات یادداشت

علی :: 84/4/19:: 3:16 عصر

در اینجا چهار زندان است

به هرزندان دوچندان نقب. درهرنقب چندین حجره. درهرحجره چندین مرد در زنجیر

ازاین زنجیریان یک تن زنش رادر تب تاریک بهتانی به ضرب دشنه ای کشته است

  در این مردان یکی در ظهر تابستان سوزان نان فرزندان خود را بر سر برزن به خون نان فروش سخت دندان گرد آغشته است

ازاینان چند کس درخلوت یک روزباران ریزبه راه رباخواری نشسته اند

کسانی در سکوت کوچه از دیوار کوتاهی به روی بام جسته اند

کسانی نیمه شب درگورهای تازه دندان طلای مردگان را می شکسته اند

من اما هیچ کس را در شبی تاریک و طوفانی نکشتم

 من اما راه بر مرد ربا خواری نبستم

من اما در نیمه های شب ز بامی بر سر بامی نجسته ام

در این زنجیریان هستند مردانی که مردار زنان را دوست می دارند

در این زنجیریان هستند مردانی که در رویایشان هر شب زنی در وحشت مرگ از جگر بر می کشد فریاد

من اما در زنان چیزی نمی یابم گرآن همزاد را روزی نیابم ناگهان خاموش

من امادردل کوهساررویاهای خودجزانعکاس سردآهنگ صبوراین علفهای بیابانی که می رویند ومی پوسند ومی خشکند ومی ریزند با چیزی ندارم گوش

من را گر خود نبود این بند شاید بامدادی همچون یادی دور و لغزان می گذشتم از طراز خاک سرد پست

جرم اینست .جرم اینست

احمد شاملو


موضوعات یادداشت

علی :: 84/4/19:: 3:49 صبح

تا رو که میگیرم دستم یه هو تمام قصه های دلم میپرن رو سر انگشتام آخه تار ساز تنهایی منه هر وقت که میخوام با خودم نجوا کنم از رو طاقچه برش میدام. اوائل خیلی در حقش ظلم نمیکردم و بیشتر باهاش تو مایه های چهار گاه صفا میکردم اما از وقتی که تو رفتی . از وقتیکه فقط غمت مونده و یادت دیگه انگشتام بلد نیستن همردیف شن با شیش و هشت حاج علی تهرانی فقط همنوازیام با اکبر نی نوازه و بس بگذریم که بیشتر با تنهایی خودم اونم تو دستگاه دشتی باهاش حال میکنم دست مریزاد که اونم حسابی ناله میکنه نفیر سیمشو قلب من که هیچ قلب همه عاشقای دنیا هم میشنون نمیدونم این ساز دیگه چه دل پر خونی داره از جفای روزگار

گفتم اینا رو که یه وقت پیش خودت فکر نکنی که بعد از رفتن تو من تنها شدم . نه اتفاقا حالا میفهمم که یار غمدیده داشتن خوبه آخه اون تار هم مثل من حق حق گریه هاش شنیدنیه ولی دلم برا تو میسوزه که هیچکدوم نتونستن رو روحت اثر بزارن آره دلم برا تو میسوزه که رفتی و این لطف شامل حال من شد که با فراقت صفایی داشته باشیم وصالت که از اول هم معلوم بود نشدنیه حالا من موندمو یه خونه خالی و یه تار کهنه که هر سه دیگه عادت کردیم به ناله های شبانه همدیگه

شاید وقتی دیگه اینم ازما بگیرن


موضوعات یادداشت

علی :: 84/4/18:: 9:51 عصر

اولش اینو بگم حالا اگه نوشته هام چنگی به دل نمیزنه نظر نباید بدین !

نظر بدین تا بدونم کجای کارم ایراد داره لطفا

 

گروه دختر و پسر های ایرانی در یاهو عضو جدید میپذیرد

جهت عضویت در این گروه

رو این آدرس کلیک کنید ضرر نمیکنید

http://www.groups.yahoo.com/group/Persian_girls_boys

http://www.groups.yahoo.com/group/Persian_girls_boys

اینم یه کنسرت جالب با اجرای جرج بوش

http://www.doozycards.com/create.php?card_id=181&fd=P


موضوعات یادداشت

علی :: 84/4/17:: 11:16 عصر

الاای آهوی وحشی کجائی         مرابا توست چندین آشنائی

دوتنهادوسرگردان دوبی کس       دودامت کمین ازپیش وازپس

بیاتاحال یکدیگربدانیم              مراد  هم  بجوئیم ار توانیم

که میبینم این دشت مشوش         چراگاهی ندارد  خرم  و خوش

که خواهدشدبگوئیدای رفیقان       رفیق بی کسان یار غریبان

مگرخضرمبارک پی درآید           زیمن همتش کاری گشاید

مگر وقت وفا پروردن آمد           که  فالم  لاتردنی  فردا  آمد

چینم هست یادازپیردانا              فراموشم  نشد هرگز  همانا

که روزیرهرویدرسرزمینی          بلطفش گفت رندی ره نشینی

که ای سالک چه درانبانه داری      بیا دامی بنه گردانه داری

جوابش  داد گفت دام  دارم           ولی سیمرغ می باید شکارم

بگفتاچون بدست آری نشانش        که ازمابی نشانست آشیانش

چوآن سروروان شد کاروانی        چوشاخ سرومیکن دیده بانی

لب سرچشمه ای وطرفه جوئی      نم اشکی وبا خود گفت گوئی

به یاد رفتگان ودوستداران          موافق  گشت با  ابر  بهاران

چونالان آمدت آب روان پیش       مددبخشش زآب دیده خویش

نکرد آن همدم دیرین مدارا         مسلمانان  مسلمانان  خدا را

چنان بیرحم  زخم  جدائی          که گوئی خود نبودست آشنائی

برفت وطبع خوشباشم حزین کرد   برادر با برادر کی چنین کرد

مگر خضر مبارک پی تواند        که این تنها به آن تنهارساند

 توگوهربین وازخرمهره بگذر      زطرزی کان مگرددشهره بگذر

 رفیقان قدریکدیگربدانید            چومعلوم است شرح ازبرمخوانید

مقالات نصیحتگوهمین ست        که سنگ اندازهجران درکمین ست


موضوعات یادداشت

علی :: 84/4/16:: 2:31 صبح

شاید وقتی دیگربرایت قصه هایی از جنس آفتاب گفتم حتما میپرسی چرا از جنس افتاب آخر گرمای تنهایی مرا که تو خوب میدانی

تو میدانی که قلبم همیشه خونی به گرمای خورشید و شاید هم گرمتر از آنرا به رگهایت تزریق میکرد اما تو نمیدانم چرا به سردی برمیگرداندی شاید هم دلت برایم میسوخت آخر اگر میخواستی از عشقت به آن حرارت بخشی دیگر قلبم تبخیر میشد


موضوعات یادداشت

علی :: 84/4/12:: 1:38 عصر

شاید وقتی دیگر به فکر بیفتم که در کنار تو غمهایم را به روی طاقچه بگذارم تا هر زمان که روز های تنهایی را از یاد بردم با نگاهی به طاقچه قلبم به یاد آورم و قدر ترا بیتشر از پیش بدانم

 


موضوعات یادداشت

علی :: 84/4/11:: 7:58 صبح

پائین شعرها و متن ها اسم خالق اونها درج نشده

اما اولین دلیل دوست دارم واسه اونهای که جالبه برن وخودشون پیدا کنن که این متن. شعر. ادبی عرفانی و یا فلسفی مال کیه و شاید به چیزای برسن که من نرسیدم. این اتفاق خوشحال کننده است

بقیه دلایلو شاید یه روزی گفتم


موضوعات یادداشت

علی :: 84/4/11:: 12:53 صبح

خوب این اولیشه که مینویسم

تینا تو خودت بهتر میدونی که چی میگم

همش فکرم این بوده که بنویسم یا نه چون تو اینقدر زیبا مینویسی که آدم خجالت میکشه تو وبلاگت چیزی بنویسه شاید هم وبلاگمون اما من اینقدر که این خونه رو مال تو میدونم مال خودم نمیدونم حالا هم که میخوام بنویسم بازم گیج شدم

شاید وقتی دیگه بشینم حسابی دق دل خالی کنم بشینم و سیر تا پیاز برات بگم بشینم و بگم که یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد بوداعی دل غمدیده ما شاد نکرد

خلاصه پدر عاشقی بسوزه که یا آدم دیونه میشه یا سرشار از هوش اما قرعه بخت ما تو این بود که دیونه بشیم اونم از نوع زنجیریش از نوشته هامم معلومه که چقدر دیونه هستم خلاصه حالا هم که میخوام واسه این وبلاگ یه مطلب بنویسم همش چرندیات دارم تایپ میکنم و از قرار فردا که میام به وبلاگ یه سر بزنم میبینم کلی یادداشت گذاشتن که بابا ببند در این دیونه خونه رو

حالا از خدا پنهون نیست از شما هم پنهون نباشه شاید رفتم خودمو به یه روان پزشک نشون دادم آخه میترسم کار دستم بده این روان پریشی حاد این حقیر فقیر یادم باشه هر چی که گفت عینا براتون نقل کنم تا شما نظر بدین ببندم یا نبندم

:همه اینا رو گفتم که بگم بابا پرد عشق بسوزه که شدم بخاطرش 

تودرس زندگی هم رفوزه پس تازه کارای عزیز مواظب باشین این شتر پر رو که مثل مرگ ممکنه جلو در هر خونه ای فرود بیاد جلو در خونه شما نیاد اصلا یه تابلو بزنیین جلو در خونتون که توقف هرگونه شتر عشقی تا اطلاع ثانوی در این مکان ممنوع میباشد و با متخلفین برابر قانون برخورد خواهد شد

حالا بقول عزت عشقی تو سریال خوش رکاب زت زیاد از ما گفتن بود حالا خود دانی میخوای بشنو میوای نشنو خودمونیم به ماهم گفتن ولی من که خیلی دوست داشتم شتره زودتر بیاد در خونمون ولی نمیدونم چرا با اینکه دوست میدارم ولی شما رو نهی میکنم شاید خیلی حریصم و همه عشقاس دنیا رو خودم میخوام خوب شاید ما که رفتیم خوش به حال اونایی که موندن به امید دیدار

راستی نظر بدین که بدونم چقدر غلط غولوط دارم نه نه نه تو زندگی که میدونم همش غلطه اینجا رو میگم این نوشته رو


موضوعات یادداشت
<      1   2   3      >

::موضوعات وبلاگ::
::تعداد کل بازدیدها::

55122

::آشنایی بیشتر::

درباره صاحب وبلاگ

::جستجوی وبلاگ::
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

::لوگوی من::
تابستان 1384 - شاید وقتی دیگر
::لوگوی دوستان::



::لینک دوستان::
آدمک
یادداشتهایی از بوی خون
تیراژه
عاشقانه ها
قصه شاه پریون
رهگذر خسته
جای شما خالی است
لینکدونی سایتها و وبلاگهای ایرونی
تازه های ادبی
مرز جنون
یادداشتهای ما
اینم چند تا هکر و بوتر برای شما یاهو مسنجریها
فروشگاه دواتگران دزفول
گروه کامپیوتر پژوهشگران جوان
::آوای آشنا::
uniq=c1avex" width="130" height="60" type="audio/x-pn-realaudio-plugin" LOOP="true" align=center>
::صدای خودم::
::اشتراک::
 
::وضعیت من در یاهو::
::آرشیو::
::طراح قالب::
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

u=your ID&m=g&t=2">

http://www.iransohrab.net